دو نفر به اسم محمود و مسعود باهم رفاقتی دیرینه داشتن، تا جایی که مردم فکر میکردن این دو نفر باهم برادرند.
روزی روزگاری مسعود نقشه گنجی رو به محمود نشان داد و با هم تصمیم گرفتن که به دنبال گنج برن.
یک روز محمود و مسعود از خانواده شان خداحافظی کردن و رفتن. محمود نقشه ای در سر داشت که وقتی به گنج دست پیدا کرد مسعود رو از سر راهش برداره و اونو بکشه.
ادامه مطلب